تمام جنگ یک طرف کربلای ۵ یک طرف
در این عملیات یگانهای ضد زره خیلی خوب کار کردند و تلفات خوبی از دشمن گرفتند. قدرت مانور دشمن نیروهای زرهیاش بود و ضد زره، تانک و نفربر زیادی از دشمن زد. هرجا دشمن زرهی داشت و درگیر میشد یگان ضد زره خوب عمل میکرد. جنگ ما جنگ آتش بود. گاهی به خاطر کمبود مهمات ضعف داشتیم و یگانها در آتش سهمیهبندی میشدند
عملیات کربلای ۵ در دی ماه ۱۳۶۵ در سختترین شرایط انجام شد و تلفات زیادی از ارتش دشمن گرفت. صدام هرچه داشت برای جلوگیری از نفوذ رزمندگان آورده بود و به گفته نیروهایی که در منطقه عملیاتی کربلای ۵ حضور داشتند، از زمین و آسمان آتش میبارید. این آتش سنگین دشمن در کنار موانع مستحکم و متعددی است که دشمن روی زمین کار گذاشته بود تا جلوی نیروهای ایرانی را بگیرد و باز با تمام اینها ررزمندگان توانستند خطوط دشمن را بشکنند. هزینههای زیاد عملیات کربلای ۵ سبب شد تا شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۵۹۸ را صادر کند و برخلاف بسیاری از قطعنامههای دیگر در بسیاری از موارد حق را به ایران بدهد. سید حسین موسوی در عملیات کربلای ۴ و ۵ مسئول ادوات و ضد زره قرارگاه نوح بود و شاهد بود رزمندگان تحت چه شرایط سختی عمل میکنند. موسوی از اهمیت شهر بصره برای عراق و تأثیرات عملیات کربلای ۵ بر روند عملیات میگوید.
تجربیات عملیاتی که قبل از کربلای ۵ داشتیم تا چه اندازه در این عملیات به کمکمان آمد؟
ما تجربه عبور از رودخانه عریض و پرعمق را در عملیات والفجر ۸ داشتیم. این تجربه در عملیات کربلای ۵ کمکمان کرد. در عملیات والفجر ۸ صحبت از این بود که خودمان را به هورالحمار نزدیک کنیم تا جای پایی در بصره پیدا کنیم. فاصله جزیره فاو تا شهر بصره نزدیک ۱۰۰ کیلومتر است و همین بعد مسافت بعدها فرماندهان را ترغیب کرد تا از منطقهای دیگر به سمت بصره حرکت کنند. عملیات کربلای ۴ که انجام شد یکسری یگانها به عنوان پشتیبان و خطشکن عمل کردند. گویا ۴۰ گردان در موج اول عملیات وارد شدند تا بعد یگانهای پشتیبانی عمل کنند. استراتژی علمیات این بود که نیروها به بصره نزدیک شوند. برای ایران و عراق جبهه جنوبی خیلی مهم بود. ما در جبهه میانی و غربی میتوانستیم ضربات محدودی به دشمن بزنیم و منطقهای نبود که ما را به هدف قاطع برساند. هدف قاطع بصره شهر دوم عراق بود که به آن نزدیک شویم و آسیبپذیرش کنیم و بعد بتوانیم از دشمن امتیاز بگیریم. ما در جنگ میخواستیم از دشمن امتیاز سیاسی بگیریم و باید روی مناطق مهم و استراتژیکش فشار میآوردیم.
ولی با توجه به تمام این تجربیات منطقه عملیاتی کار را برایمان خیلی سخت میکرد؟
عراق بهترین شیوههای مهندسی و رزمی را در منطقه عملیاتی پیاده کرده بود. از خاکریزهای نونی و مثلثیشکل گرفته تا مینگذاری طوری طراحی شده بود که یک سد دفاعی خیلی محکم را برای جلوگیری از نفوذ ما ایجاد کرده بود. این منطقه برای عراق بسیار مهم و حساس بود. جناح دیگر منطقه آبگرفتگی بود که به پاسگاه زید میخورد. آنجا را آب گرفته و عراق دفاع مستحکمی زده و تا جزایر مجنون را قفل کرده بود. ما، چون تجربه عبور از آب را داشتیم از نزدیکترین محلی که میشد از رودخانه عبور کرد باید عمل میکردیم و از همان سمت عملیات را ادامه میدادیم و به سمت بصره میرفتیم. خط اول و دوم عراق خطوط مستحکمی بود و اگر میتوانستیم از منطقه عبور کنیم در ادامه عملیات به بصره نزدیک میشدیم.
این پیشبینی هم بود که دشمن در این منطقه خیلی سخت با ما بجنگد. در فاو که ۱۰۰ کیلومتر با بصره فاصله دارد باز دشمن خیلی سرسختانه با ما جنگید. اینجا هم چنین پیش بینیای بود. ما دنبال پیروزی قاطع برای امتیازگیری بودیم. کربلای ۴ را انتخاب و طرحریزی کردند، چون دشمن روی تحرکات ما حساس شده بود و فصل عملیاتهایمان را میدانست. غیر از عملیاتهای دو سال اول جنگ بزرگترین عملیاتهایمان در زمستان بود و دیگر دشمن از زمان عملیاتهایمان آگاه بود. در زمستان شرایطمان بهتر میشد و در زمین گلآلود زرهی دشمن کند میشد. زرهی دشمن متکی به زمین بود و محدود میشد. اینها ملاحظات یک عملیات بود. در جبهه خودی نیروهای پیاده حرف اول را میزدند. کربلای ۴ که انجام شد دشمن کاملاً توجیه بود که احتمال لو رفتن عملیات وجود دارد ولی فرماندهان در جمعبندی نهاییشان تصمیم به انجام عملیات گرفتند. فرماندهان روی کربلای ۴ حساب باز کرده بودند تا خودشان را به بصره برسانند که این هدف را در عملیات کربلای ۵ دنبال کردند.
پس همین تجربه ناموفق کربلای ۴ هم در عملیات کربلای ۵ کاملاً به کمکمان آمد؟
دشمن در جزیرهامالرصاص رزمندگان را با تیربار شهید کرد. به خاطر اهمیت عملیات حتی ماهر عبدالرشید فرمانده سپاه هفتم هم تا خود جزیره آمده بود و موانع را چک میکرد و نظارت مستقیم داشت. با وجود تمام موانع رزمندگانی که عبور کردند خط را شکستند ولی الحاق صورت نگرفت و نیروها به صورت پراکنده از موانع دشمن عبور کردند. عملیات موفق نشد ولی باز خیلی از گردانها در منطقه مانده بودند. ۸۰ درصد یگانها هنوز مستقر بودند و درست است که کربلای ۴ موفق نبود ولی هنوز انگیزه وجود داشت. یگانها حس خوبی به انجام عملیات در آن مقطع داشتند و شوق به عملیات چه در سطح فرماندهان و چه در سطح نیروهای پیاده وجود داشت. قرارگاه نجف در عملیات کربلای ۴ توانست از منطقه شلمچه خط را بشکند و همین باعث شد تلنگری در ذهن فرماندهان زده شود تا از این منطقه وارد شویم. دشمن فکرش را نمیکرد ما دوباره عمل کنیم. از همان منطقه قرارگاه نجف طرحریزی سریعی صورت داد و شلمچه محور عملیات کربلای ۵ شد. توانستیم منطقه غیرقابل نفوذ شلمچه را باز کنیم. نیروها هنوز انرژی و انگیزه لازم را داشتند و توانستند منطقه قفل شده را باز کنند. دشمن ابتدا رودست بدی خورد ولی دوباره یگانهایش را روی کار آورد. قدرت پشتیبانی عراق بالا بود. یعنی نیروهایش را خیلی سریع جابهجا میکرد. قدرت جابهجایی یگانهای رزمش بالا بود. عراق در عملیات کربلای ۵ تلفات سنگینی داد ولی باز در عقبه ۳۰ کیلومتری منطقه نیروهایش را بازسازی میکرد. چون منطقه خیلی برایش مهم بود. نبرد خیلی سختی در منطقه درگرفته بود و دو ماه با دشمن درگیر بودیم. بمباران و آتش سنگینی در منطقه بود. شلمچه جناح داده بود و دشمن از آن سوی رودخانه عقبه ما را میزد. یک دکل پتروشیمی روبهروی جزیره بومیان داشت که از لحاظ دیدبانی کل منطقه را پوشش میداد. این دکل باعث آسیبپذیری ما شده بود. بعد از ۱۰ روز که از عملیات میگذشت بچهها آنقدر دکل را زدند تا آخر بعثیها نتوانستند از آن استفاده کنند.
پس نیروهای عراقی نیز کاملاً توجیه بودند که نباید منطقه را از دست بدهند؟
ما یک پیروزی بزرگ میخواستیم تا به لحاظ سیاسی رویش مانور بدهیم و امتیاز بگیریم. اگر ما بصره را به طور جدی تهدید میکردیم میتوانستیم از دشمن امتیاز بگیریم. بصره دومین شهر بزرگ عراق و از شهرهای نفتخیزش بود و میتوانستیم خیلی مؤثر زیر آتش قرارش دهیم و به طور جدی تهدیدش کنیم تا دشمن در پذیرش قطعنامه به ما امتیاز دهد. دشمن هم میفهمید بصره برایش مهم است و برای وجب به وجبش با ما جنگید. عراقیها خوب میجنگیدند و اگر فیلمها دشمن را ترسو نشان میدهد اشتباه است. در بسیاری از عملیاتها عراقیها کوتاه نمیآمدند و شدید میجنگیدند. یکی از دلایلش این بود که نیروهای نظامیشان آموزش دیده بودند و دائم در منطقه حضور داشتند. اما رزمندگان روحیه شهادتطلبی و انگیزههای مذهبی داشتند و از چیزی نمیترسیدند. همین تمام معادلات را تغییر میداد. عراق آتش زیادی روی سرمان میریخت و پشتیبانیاش خوب بود ولی نیروهای ما با انگیزه میجنگیدند. در عملیات کربلای ۵ در هر متر دو گلوله خورده بود. جایی نبود که گلوله نخورده باشد. حجم آتشی که روی سر نیروها میریختند وحشتناک بود. گردان ۳۰۰ نفره میرفت و ۲۰ نفر برمیگشت. نیروها یا زخمی یا شهید میشدند. تمام اینها نشان از سختی این عملیات داشت که رزمندگان فارغ از تمام سختیها کار بزرگی را در آن انجام دادند. همین که اسم بصره میآمد نیروها با انگیزه میجنگیدند. تلفات زیاد نیروها باعث از دست رفتن روحیه و انگیزه نشده بود. عراق تمام توانش را برای کربلای ۵ گذاشته بود. میتوان گفت: تمام جنگ یک طرف و کربلای ۵ یک طرف. اوج تقابل بین ایران و عراق بود و دو طرف هرچه داشتند رو کردند. کربلای ۵ زمینهساز پذیرش قطعنامه شد. یکی از خروجیهای کربلای ۵ این قطعنامه بود. جنگ در سالهای آخر به بنبست خورده بود. مناطق عملیاتی قفل شده بود و هرجا میخواستیم به هدف قاطع برسیم امکانپذیر نبود.
در عملیات کربلای ۵ یگان ضد زره چطور عمل کرد؟
یگان ضد زره، آتش پشتیبانی نزدیک یگانها که شامل خمپارهاندازها، مینیکاتیوشا، آتشهای منحنی و یگانهای موشکی ضدتانک بودند را سازماندهی میکرد. هماهنگی آتش بین یگانهای قرارگاه را یگان ضد زره انجام میداد و آتششان را به هم پوشش میدهد و نمیگذاشت خلأیی در آتش به وجود بیاید. در این عملیات یگانهای ضد زره خیلی خوب کار کردند و تلفات خوبی از دشمن گرفتند. قدرت مانور دشمن نیروهای زرهیاش بود و ضد زره، تانک و نفربر زیادی از دشمن زد. هرجا دشمن زرهی داشت و درگیر میشد یگان ضد زره خوب عمل میکرد. آتش ادوات، خمپاره، مینیکاتیوشا در آتش تهیه قبل از عملیات نقش مؤثری دارد. جنگ ما جنگ آتش بود. گاهی به خاطر کمبود مهمات ضعف داشتیم و یگانها در آتش سهمیهبندی میشدند. در کربلای ۴ و ۵ مشکل تعداد قبضه نداشتیم و بالغ بر هزار قبضه در منطقه داشتیم ولی با کمبود مهمات مواجه بودیم و مجبور شدیم سهمیهبندی کنیم. برتری آتش بیشتر با دشمن بود، چون هیچ محدودیت به لحاظ قبضه و مهمات نداشت. ما سعی میکردیم هماهنگی آتش بین قرارگاهها داشته باشیم تا از کمترین امکانات بیشترین استفاده را ببریم. هماهنگی آتش در عملیاتها خیلی کمکمان میکرد.
در منطقه عملیاتی کربلای ۵ با فرماندهان بزرگی مثل شهید خرازی یا شهید کلهر دیدار داشتید؟
در قرارگاهها جلساتی برای هماهنگیها برگزار میشد و آنجا با فرماندهانی مثل سردار محمدجعفر اسدی، فرمانده لشکر المهدی (عج) و شهید حسین خرازی دیدار داشتم. در این جلسات فرماندهان مسائل مربوط به خط خودشان را توضیح میدادند و ما هم باید در جلسات حاضر میشدیم تا کاملاً توجیه باشیم. طرح مانور را که توجیه میکردند سؤالات پرسیده میشد. نحوه انجام عملیات برای تمام فرماندهان خیلی مهم بود. گاهی فرماندهان با نیروهای شناسایی در دل منطقه میرفتند تا از جزئیات آگاه شوند و ریزترین اطلاعات را هم کسب کنند. تمام جوانب را کاملاً بررسی میکردند و کاملاً در صحنه بودند و آگاهی کاملی از انجام عملیات داشتند.
منبع: روزنامه جوان
نظرات شما عزیزان: